پایگاه مردمی ارتش جمهوری اسلامی ایران:
پایگاه مردمی ارتش::شهیدی که لباس احرام، کفنش شد
فرزند سرلشکر خلبان شهید «سیدنصرالله آسیایی» گفت: پدرم 3 ماه قبل از شهادتش به مکه مشرف شد و شهادت را همانجا از خدا طلب کرد؛ بعد از بازگشتش هم لباس احرام را از کیفش درآورد و به مادرم گفت «این لباس را با آب زمزم شستهام هر وقت شهید شدم به جای کفن به من بپوشانید».
سعید آسیایی فرزند ارشد خلبان شهید «سیدنصرالله آسیایی» در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: پدرم در دی ماه 1320 در شهر صحنه از توابع استان کرمانشاه به دنیا آمده است.
وی دوران تحصیل خود را تا اخذ مدرک دیپلم در همین شهر گذراند و در سال 39 در دوره درجهداری نیروی زمینی ارتش مشغول به تحصیل شد.
وی ادامه داد: پدرم سال 46 در دانشکده افسری در رسته ترابری پذیرفته شد و دوره هوانیروز را سال 53 در مرکز آموزشی اصفهان گذراند و سال 54 نیز دوره عالی را در تبریز سپری کرد؛ شهید آسیایی علاوه بر فعالیت در هوانیروز، در اوقات فراغت کمک حال خانواده بود و به شغلهای نجاری و خیاطی نیز مشغول میشد.
فرزند «شهید آسیایی» بیان داشت: پدر به درس خواندن و نظم و انضباط توجه خاصی داشت و همیشه به ما تأکید میکرد درسهایتان را به بهترین شکل بخوانید و از خصوصیات بارز اخلاقی پدرم این بود که همیشه گفتار و پندار خود را در رفتار نشان میداد؛ پدرم به قدری مهربان بود که با نبودنش بسیار دلتنگش میشدیم.
* پدرم با لباس نظامی به مدرسهمان میآمد
وی با بیان خاطرهای از شهید آسیایی گفت: یک روز پدر کتاب فیزیکی را که مربوط به دوران تحصیل خودش بود، به من داد و گفت «از هرکجا که میخواهی سؤال بپرس» هر سؤالی که کردم پاسخ داد و گفت «آن طور درس بخوان که اگر 20 سال دیگر از تو سؤال کردند، بتوانی پاسخ دهی»؛ ایشان با مشغله کاری که داشت توجه زیادی به درسهای ما میکرد و گاهی برای جویا شدن وضعیت تحصیلی با همان لباس نظامی به مدرسهمان میآمد.
فرزند شهید آسیایی خاطرنشان کرد: زمستان سال 58 به علت سانحه هوایی، در اطراف سنندج پدر و چند نفر از دوستانش مجبور به فرود اضطراری میشوند که پس از دستگیری توسط نیروهای ضد انقلاب آنها را تحویل دمکراتها میدهند؛ پس از 20 روز اسارت طی سفر هیئت حسن نیت به منطقه کردستان با توافق طرفین 11 نفر از نیروهای ایرانی از جمله پدرم با 76 نفر از کردها معاوضه شدند.
وی بیان داشت: پدرم از اولین لحظههای آغاز جنگ یعنی زمانی که ساعت 2:30 عصر به منزل آمد و حمله هواپیماها را مشاهده کرد، دیگر در خانه نماند و مجدداً به پادگان رفت و تا شهادتش مداوم در جبهه حضوری فعال داشت؛ وی دو ماه قبل از شهادتش پایگاه مسجد سلیمان را راهاندازی کرد که بعداز شهادتش این پایگاه به نام وی نامگذاری شد.
* در کنار خانه خدا شهادتش را طلب کرد
آسیایی ادامه داد: پدرم 3 ماه قبل از شهادتش با دوستانش به مکه مشرف شدند؛ وقتی از مکه بازگشتند به استقبال او رفتیم یکی از همکارانش که در سفر حج همراه او بود به ما میگفت «پدرتان در کنار خانه خدا از خداوند میخواست تا از او راضی شود» همان شب بعد از رفتن مهمانها سوغاتی من و خواهرم را داد؛ لباس احرام را از کیفش درآورد و به مادرم گفت «این لباس احرام را با آب زمزم شستهام هر وقت شهید شدم به جای کفن به من بپوشانید» خواهرم با عروسکش بازی میکرد پس از متوجه شدن منظور پدر، با صدای بلند گریه کرد؛ اما پدرم او را در آغوش گرفت و برای آرام کردنش گفت «کو تا صد سال دیگه».
وی درباره نحوه شهادت پدرش اظهار داشت: در عملیات «کربلای4» پدرم از منطقه برگشته بود و در پایگاه مسجد سلیمان در دفتر فرماندهی با معاون و افسران عملیاتی جلسه داشت که ساعت 12 ظهر 11 دی 65 هواپیماهای عراقی دفتر فرماندهی پایگاه مسجد سلیمان را بمباران کردند و ایشان به همراه معاونان و کارکنان به شهادت رسید.
فرزند شهید خلبان سیدنصرالله آسیایی خاطرنشان کرد: وقتی پدرم به شهادت رسید، من سرباز بودم یکی از روحانیون به منزلمان آمد و گفت «افتخار بزرگی نصیب خانواده آسیایی شده است. ایشان به شهادت رسیدند»؛ از زمان شهادت پدرم تا امروز با هر کسی که صحبت میکنم، از صمیم قلب میگویند «پدرتان خیلی مرد بود، هیچ کس را از خودش نمیرنجاند و دوست و غریبه برایش مهم نبود و به همه محبت میکرد».
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.